بابا کیه؟ صندوق پستیم
:-?

18 نوامبر
بابای خوبم سلام
این روزها گرچه به نظر می رسد تلورانس برنامه ریزی زندگی ام در حدود دقیقه است اما جای چیزی این وسط خالیست که نمی دانم چیست!
به لطف مهربانی های شما همه چیز خوب است .مامان آفاق، همسایه ی طبقه پایینی مان چند روز پیش عمل کردند و الحمدلله الآن زنده هستند.گویا استخوان لگنشان از سه جا شکسته بود! الآن هذیان می گویند. طبیعیست بابا؟! روزهای اول می گفتند که از اثرات بیهوشی است اما الآن خیلی از بیهوشی گذشته است و هنوز خوب نشده اند.
آقای دزفولیان، شوهر مامان آفاق گرچه از سلامتی مامان آفاق خوشحالند اما شدیدا دچار فراموشی شده اند.
آقای شهریار و شهرام، پسرهای مامان آفاق خبر عمل را شنیده اند و خدا می داند ،چقدر ناراحت هستند. قرار شده است که آقا شهرام ، جمعه ی آینده که مامان آفاق قرار است مرخص شوند به ایران بیایند و 3 ، 4 هفته بمانند و بعد از آن اگر لارم بود آقا شهریار بیایند.
 
بابا جان! یک روز استاد قدرتمان داشت درباره ی خاصیت خازنی خطوط برق فشار قوی صحبت می کرد، احساس کردم چقدر نیاز دارم زیر یکی از این دکل ها بایستم تا شارژ شوم! انگار دیگر فرکانس وجودی ام با فرکانس هیچیک از هیجانات زندگی هم فاز نیست.چیزی این وسط گم شده است!
بابا جان، تو نیستی؟
 
ارادتمند
کماکان همان جروشا با 23 درجه اختلاف فاز!

| | |
0 نظر:

Post a Comment

«« برگرد به صفحه‌ی اصلی