
سلام
بابای عزیزتر از جانم...
ادعای بزرگیست بابا! ولی از من بپذیر، هرچند راست نباشد
تقریبا بیست و هفت روز پیش بود که ما را به مهمانیت دعوت کردی. یادم می آید آن روزها هنوز کارآموزی ام تمام نشده بود. بچه ها mp3 و mp4 هایشان را پرکرده بودند از نامه های شما! توی گوشی فاطمه حتی برای عکسهای ما دیگر جا نبود. آن هم شده بود پر از نامه های شما. نمی دانم اگر ما را دعوت نمی کردی باز هم نامه هایت را می خواندیم و به یادمان می ماندی یا نه!
یک شب داشتم نامه ی یکی از یتیم هایی که به شما نوشته بود را می خواندم. خیلی چسبید! یعنی جالب بود. یک جورهایی محبت بی نهایت شما را به یادم می آورد.باعث شد تا دوباره با داشتن شما آرام و مطمئن بشوم و به خاطر داشتن شما مغرور! ;-)
می دانم بابا! آنقدر بدم که اگر من را به فرزندخواندگیت قبول نمی کردی، یک گوشه از آن یتیم خانه ی کثیف جا خوش می کردم و هیچ وقت سعی نمی کردم بشناسمتان!
توی نامه این جمله ها نوشته شده بود:
متولی مهربانم!تو که همه ی ما را می بخشیبزرگواریعاقلیصبوریو باز کننده ی گره مشکلات مایی...از تمامی کسانی که به ما یتیم ها بخشش می کنند، بهتریو بهتر از همه ی آنها به ما کمک می کنیبزرگ ، زیبا و قوی هستیبه ما محبت می کنی و هزینه ی زندگی ما را به عهده گرفته ایما را راهنمایی می کنیدوست ماییو ما یتیم ها! هرچیزی داریم، همه اش را تو به ما داده ای و همه اش برای تو استهر وقت از کسی نا امید می شویم، به تو امید داریم و می دانیم گله و شکایت های ما را می شنویآرزو های ما را برآورده می کنی و برای ما هدیه و کادو می فرستیباوفایی و همیشه به قولت عمل می کنیوفاداریخیلی راحت می بخشیناراحتی هایمان را از بین می بریهروقت دلمان گرفته، بازش می کنیهرچقدر بخواهیم کمکمان می کنی و مانع های زندگی مان را برمی داریهمیشه حرفهایمان را می شنویبه ما محبت می کنیتمام یتیم ها را به سرپرستی گرفته ایهر کس متولی ندارد، پدرخواندگیش را می پذیریبه تمامی ما روزی می دهیدل تمام یتیم های غمگین را شاد می کنیبه هر کسی مهربانی بخواهد، محبت می کنیهر کسی تنها باشد و دوستی نداشته باشد، دوستش می شویعیب تمامی یتیم ها را از دیگران می پوشانیدر سختی ها،شما ذخیره ی من هستیددر اتفاق های ناگوار، امید من هستیددر هنگام ترس و وحشت ، همدم و همراه منیددر غربت، شما رفیق و دوستمیدوقتی همه چیز به من دادید و زندگی ام را تامین کردید، صاحب و متولی من هستیدوقتی غمگین و ناراحتم، به فریادم می رسیدوقتی سرگردانم، شما راهنمایی ام می کنیدوقتی پولم تمام می شود، شما برایم پول می فرستیدوقتی درمانده شده ام، شما پناهگاه خستگی ها و ناراحتی هایم هستیدوقتی خسته و پریشانم، کمکم می کنیدغم را از دل ما یتیم ها بیرون می بری و شادمان می کنیمثل یک دکترنور شادی را به دلهایمان می تابانیو همواره در قلبهایمان جا داری و همدم دلمان هستیهرکس سرگردان باشد، تو راهنماییش می کنیهرکس فریاد بزند و کمک بخواهد تو دادرسش می شویبه هرکس پناه بخواهد، تو پناه می دهیبه هرکس ترسیده باشد تو امان می دهیبه ما کمک می کنیاگر ما در حق تو بدی کرده باشیم، باز هم به ما پناه می دهی و ما را می بخشی و مهربانی و خوبی هایمان را پررنگ تر می بینیبه حرفهایمان گوش می دهی و مشکلاتمان را حل و آرزوهایمان را برآورده می کنیاز همه قویتریاز همه راستگو تریاز همه باهوش تریاز همه بهتر می شنوی و بهتر می بینیاز همه بزرگوارتر و بخشنده تریو بیشتر از همه به ما لطف داری...وفادارترینیتمیزترینیمهربان ترینیهر یتیمی که پشتیبانی ندارد، تو پشتیبانش می شویهر کسی که پشتوانه ای ندارد، تو پشتوانه اش می شویهر کس ذخیره ای ندارد، تو ذخیره اش می شویهر یتیمی که کسی را ندارد که به او پناه ببرد، تو پناهگاهش می شویهر یتیمی که کسی به فریادش نمی رسد، تو به فریادش می رسیهر یتیمی که چیزی ندارد تا به آن افتخار کند، به تو افتخار می کندهر کس عزت ندارد، تو مایه ی عزت و آبرویش می شویهر یتیمی که کسی را ندارد تا کمکش کند، تو کمکش می کنیهر کسی که همدم و مونسی ندارد، تو همدمش می شویو وقتی کسی بی امان می شود، تو به او امنیت می دهیهرکس از تو مراقبت بخواهد، مراقبش هستیبه هرکسی که از تو ترحم بخواهد،رحم می کنیهر کسی از تو عذرخواهی کند، می بخشیشو هر کس از تو کمک بخواهد، کمکش می کنیهر کس بخواهد که بزرگ و با عزتش کنی، عزیز می شودو هر کس که از تو راهنمایی بخواهد، راهنماییش می کنیهر کس از تو نیرو بخواهد ، نیرومندش می کنیگره مشکلات ما را باز می کنی و در مشکلات به فریاد ما می رسیحتی وقتی می خواهیم از ناراحتی و خشم تو فرار کنیم، چاره ای نداریم جز اینکه به طرف تو فرار می کنیم(ر.ج پایین نامه)و توی پرورشگاه راهی نداریم جز اینکه فرزندخواندگیت را بپذیریمو از تو کمک بخواهیمو دوستت داشته باشیمو به تو امیدوار باشیمتو باعث شور و نشاط ما برای زندگی می شویو باعث می شوی تا برای خوشحالی تو زندگی کنیمبرای اینکه تو را ببینیم، مرتب برایت نامه بنویسیمو از تو تشکر کنیمهر وقت یادمان می آید که بابای قوی، مهربان و بزرگی مثل تو داریم، قلبمان شاد و آرام می شودآب در دلمان تکان نمی خوردو همه چیز را به تو می سپاریمچون تو به ما نزدیک هستیو مراقبمان هستیو تواناییو می توانی...تو دوست هرکسی هستی که دوستی نداردو دکتر هر بیماری که دکتری نداردو رفیق دلسوز هر کسی که دوست دلسوزی نداردو راهنمای هریتیمی که راهنما نداردو مونس و همدم هر یتیمی که همدم نداردبابای خوبم...شما من را از پرورشگاه در آوردیدو پدرخواندگی ام را پذیرفتیدو متولی ام شدیدهر چه خواستم برایم فراهم کردید و خریدیدهزینه ی زندگی ام را متقبل شدیدآنقدر به من همه چیز دادید که دیگر لازم نبود از خانم لی پت یا حتی خیرین دیگر چیزی بخواهمراهنمایی ام کردیدبه من محبت کردید و من را به خودتان نزدیک کردیداز من نگهداری و مراقبت کردیدهر وقت ناراحت بودم، ناراحتی ام را رفع کردید و هر وقت کمک خواستم کمکم کردیدوقتی اشتباه می کردم صبور بودید و مقرری ام را قطع نمی کردید. و وقتی عذرخواهی می کردم، من را می بخشیدید.بابالنگ دراز عزیز! الحق که شایسته ی ستایش و این همه تعریف هستیدچون...هیچ کسی مثل تو نیست ( جودی:یا همون دنیا دیگه مث تو نداره ی خودمون ;-) )
دوستت دارم برای همیشه
دخترخوانده ی تو
پ.ن:وقتی داشتم این قسمت را می خواندم یاد یکی از نوشته هایم افتادم که این بود:
از نبودنت می سرایم و شوق پرواز
از این که نیستی و هستی
از اینکه مدتهاست به خیالم چشم از تو برداشته ام و تو خیره نگاهم می کنی
از این بیداری و هشیار به این که گهگاه زیرزیرکی نگاهت می کنم
امروز مامان حرفهای عجیبی می زد
از خشم تو
و من گمان می کنم
دور از رحم توست که لبخندزنان بترسانیمان
تا یادمان هست،
دلمان از هر که می گرفت
جز تو کسی را نمی شناختیم
مگر ممکن است دلمان را بشکانی و رهایمان کنی
رویت را با اخم برگردانی و دور شوی
می دانم
خودت هم خوب می دانی
مثل مادری که وعده ی لولوهای نیامده را میدهد
مهربان در آغوشمان می کشی
حتی اگر خودت دلمان را شکانده باشی