بابا کیه؟ صندوق پستیم
:-<

بابای از همه بهترم...
سلام
 
بابا جان! شما فقط جروشای شاد را دوست دارید؟ اگر با اغراق بگویم یک دنیا ناراحتم از دستم ناراحت می شوید؟... حتما می شوید، چون به شما قول داده بودم که تا شما را دارم، آب در دلم تکان نخورد و حالا آب بدجوری دارد در دلم تکان می خورد.
بابا نمی دانم مقصر کیست. آن روز که با ناراحتی از شرکت آمدم، خوشحال بودم که یک مشاور صبور و مهربان و باهوش و خوب توی خانه انتظارم را می کشد.تا همه ی موج های دلم را بریزم توی دریای دلش و او آب در دلش تکان نخورد...
آدم ها خیلی هم که خوب باشند، مامان آدم هم که باشند، حداکثر کاری که می توانند بکنند این است که حرفهایت را گوش کنند و هر چیزی که به ذهنشان برسد را بگویند.و باز هم این تو هستی که تصمیم آخر را می گیری!
یک روز دوستی حرف خوبی زد، گفت که تنها اشکال من این است که خیلی ساده ام... چیزی را که او سادگی می دانست، اسمش را صداقت گذاشته ام و حالا بعد از یک تجربه ی گس و بدمزه می بینم، همانقدر که صادق بودم، انتظار صداقت داشتم. همانقدر که مسئول بودم ، انتظار مسئولیت پذیری داشتم و...خوب نیست آدم همیشه صادق باشد.
دیگر یک جورهایی ار آقابالاسری هایم بدم می آید.
دوست دارم بهشان بگویم : شما مدیر خوبی داشتید و با سیاست مدیریت کردید.ولی من از حالم سیاست به هم می خورد.
دوست دارم بگویم که برایشان متاسفم که آدم مسئولیت پذیر و ساده ای مثل من را از دست داده اند.
دوست دارم بگویم که من دوست دارم سرم با تبر بریده بشود تا با پنبه!
برای خودم هم متاسفم که نمی توانم بی تردید تصمیم بگیرم
چینی ها می گویند آدم با کینه نمی تواند تصمیم عاقلانه بگیرد. بابا! کمکم کن
 
کماکان جودی
ارادتمند همیشگی شما
پ.ن: بابا! تنها چیزی که امشب من را خنداند پست فوق العاده مهسا بود.،شما خوانده اید؟  :-) 

| | |
0 نظر:

Post a Comment

«« برگرد به صفحه‌ی اصلی