بابا کیه؟ صندوق پستیم
Dear-Comy

دوشنبه 12:32 - 7 می 
بابالنگ دراز عزیز
سلام
 
حتما تعجب می کنید چنین ساعتی برایتان می نویسم. از چند هفته پیش تابحال کامی جان خیلی بچه ی بدی شده است.خیلی اذیتم می کند و این روزها که بیشترین نیاز را بهش داشتم یاد جوانیهایش افتاده بود و می خواست هرطور شده حال من را بگیرد(Mouse اش اصلا تکان نمی خورد!)
فکر می کردم اشکال از ویندوز باشد.با کمک مهسا ویندوزش را عوض کردم(بابا باور میکنی آنقدر پیرشده ام که دیگر حوصله ندارم حتی یک ویندوز نصب کنم؟).بعد از نصب دیدم نه بابا! (با شما نیستم ها! این یک اصطلاح است), همه چیز همان طور است، حتی گاهی هم بدتر!
با آقابالاسرهایم تماس گرفتم و گفتم ماجرا از چه قرار است.طبق معمول ایشان هم لطف کردند و با بنده مدارا (کردندِ دومی به علت قرینه ی لفظی حدف شده)
تا این که گفتم, اینطور که نمی شود.باید کاری انجام داد.کارهای آنها هیچ، من بی کامی جان زنده نمی مانم (کمی اغراق ناراحتتان نمی کند که؟).تصمیم گرفتم برای سلامتی اش نذر کنم. نمی دانم 100 تا صلوات شد یا 1000 تا! نذر کردم و بعد از گذشت چند دقیقه کامی جان را روشن کردم.باورتان می شود؟ درست شده بود.
مامان اینها می گویند چرا کامی بقیه اینقدر خراب نمیشود؟ من هم میگویم گناه دارد بیچاره,می خواهد ارتقایش بدهیم.خوب جوابشان را می دهم، نه؟ D:
از دیروز تاحالا حوصله ی نوشتن نداشتم.می خواستم یک چیزهایی بگویم که متاسفانه انگار امروز نمی شود.روزهای سخت و بسیار Busy را می گذرانم.شاید باورتان نشود، دو تا امتحان که هیچی از یکی و خیلی از دیگری بلد نیستم، کارکردن بر روی کارهای آقابالاسری هایم و تمام کردن پروژه هایشان، خواندن فیزیک 3 برای تدریس در 5 شنبه ی همین هفته، حل کردن 5 تمرین سخت گیرترین استاد دنیا ،خواندن درسی که تا چند دقیقه ی دیگر انتظارم را می کشد ، خواندن درس ماشین و حل کردن تمرینهایش و خیلی از چیزهای دیگری که  الآن یادم نیست, همهههههه ی اینها در این هفته و هفته ی آینده انتظارم را می کشند.
 
بابا،منتظر نامه ی هیجان انگیز بعدی من باشید.
ارادتمند
جودی بیزی
 
پ.ن:بابا می دانید کامی جون چه بیماری دارد؟ اگر می دانید لطفا جوابم را بدهید
 راستی، من که نمی دانم شما میدانید PC چه ربطی به کامی جان دارد یا نه! شما مثل من کامی دارید یا مثل مهسا بودونبودش برایتان فرق نمی کند؟
برای  اطلاعتان باید بگویم :PC = Personal Computer = کامی جان
 
 
 

| | |
3 نظر:
Anonymous Anonymous در ساعت May 7, 2007 at 5:24 AMنوشته

سلام
بابا هیجان انگیز.(با تو هستم ها نه با بابات)میبینم که از یادداشتهای ما هم کپی برداری می کنی.(سخت گیر ترین استاد دنیا!)
خیلی بی معرفتی که کامنت نمی ذاری.
دوستدارت
مهسا

 
Anonymous Anonymous در ساعت May 8, 2007 at 6:48 AMنوشته

!سلام ، من میدونم مشکل کامپیوترت چشه
کارت گرافیکش قلابیه :D

 
Anonymous Anonymous در ساعت May 8, 2007 at 8:35 AMنوشته

سلام.اِ؟ بعید نیست چون وقتی دفعه ی قبل کامی جان مریض شد مال یکی دیگه رو بهش پیوند زدن.
ولی چرا تاحالا خورده شیشه هاشو نشون نداده بود؟

 

Post a Comment

«« برگرد به صفحه‌ی اصلی